94/11/27
6:17 ع
هلاک خود بدعا خواستم ولی چکنم جدید
ز جام عشق تو عقلم خراب میگردد
ز تاب مهر تو جانم کباب میگردد
مرا دلیست که دائم بیاد لعل لبت
بگرد ساقی و جام شراب میگردد
هلاک خود بدعا خواستم ولی چکنم
که دیر دعوت من مستجاب میگردد
دلست کاین همه خونم ز دیده میبارد
پرست کافت جان عقاب میگردد
تو خود چه آب و گلی کاب زندگی هردم
ز شرم چشمه? نوش تو آب میگردد
چو برتو میفکنم دیده اشگ گلگونم
ز عکس گلشن رویت گلاب میگردد
بجام باده چه حاجت که پیر گوشه نشین
بیاد چشم تو مست و خراب میگردد
عجب نباشد اگر شد سیاه و سودائی
چنین که زلف تو بر آفتاب میگردد
چو بر درت گذرم گوئیم که خواجو باز
بگرد خانه? ما از چه باب میگردد
برچسبها: خواجوی کرمانی, هر شب یک قطعه, از زیباترین اشعار, از بهترین قطعات, از شاعران بزرگ